جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سست زخم
(~. زَ) (ص مر.) نبضی که سست میزند.
س
معین
سریشیدن
(س دَ) (مص م.) نک سرشتن.
س
معین
سست ریش
(~.) (ص مر.) ضعیف النفس، ساده لوح.
س
معین
سریشم
(س شُ) (اِ.) نک سریش.
س
معین
سست رگ
(~. رَ) (ص مر.)۱- بی غیرت، بی - حمیت.۲- کاهل.
س
معین
سریش
(س رِ) (اِ.) ریشة گیاهیست که آن را آرد میکنند و از خمیر آن مادهای چ...
س
معین
سست
(سُ) ۱- (ص.) بی دوام، پایدار.۲- ضعیف ناتوان.۳- نرم، ملایم.۴- تنبل.۵- ...
س
معین
سریری
(سَ) (ص نسب.)۱ - منسوب به سریر.۲- معالجات بالینی.
س
معین
سس
(س) (اِ.) گیاهی است از تیرة پیچکیان که جزو نباتات عالیة طفیلی است و چو...
س
معین
سریرت
(سَ رَ) (اِ.)۱- راز.۲- باطن، نیت. ج. سرائر.
«
‹
76
77
78
79
80
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها