جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عاشق پیشه
(ش. ش) (ص مر.) آن که پیشه اش عاشقی است.
ع
معین
عارض افروختن
(~. اَ تَ) (مص ل.) کنایه از: خشمگین شدن.
ع
معین
عاشق
(ش) (اِفا.) دل داده، دل باخته. ج. عشاق.
ع
معین
عارض
(رِ) ۱- (اِفا.) عرض کننده.۲- سالار، لشکر و سپاه.۳- شکایت کننده، شاکی....
ع
معین
عانه
(نَ یا نِ) (اِ.)۱- موی زهار.۲- پشت زهار، دنبه.
ع
معین
عالمی
(لَ) (ص نسب.) منسوب به عالم، جهانی، سکنه جهان. ج. عالمیان.
ع
معین
عافی
(اِفا.) عفو کننده. ج. عفات.
ع
معین
عاند
(نِ) (اِفا.)۱- ستیز کننده.۲- کسی که از راه راست برگردد و منحرف شود. ج...
ع
معین
عالماً
(لِ مَ) (ق.) دانسته، آگاهانه.
ع
معین
عاطل
(طِ) (ص.)۱- بیکار، مهمل.۲- بی معنی، بیهوده.۳- بی پیرایه.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها