جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عوا
(عَ وّ) (اِ.)گاوران ؛ نام یکی از صورت -های فلکی جنوبی به شکل مردی...
ع
معین
عوان
(عَ) (اِ. ص.)۱- میانه سال.۲- در فارسی به معنای نگهبان، پاسبان.
ع
معین
عهود
(عُ) (اِ.) جِ عهد.
ع
معین
عویل
(عَ وِ) ۱- (مص ل.) صدا بلند کردن در گریه و زاری.۲- (اِمص.) شیون و زاری...
ع
معین
عوامل
(عَ مِ) (اِ.) جِ عامله، کارگران.
ع
معین
عون
(عُ) ۱- (مص م.) یاری کردن، کمک کردن.۲- (اِمص.) یاری، مساعدت.۳- (ص.) ی...
ع
معین
عوام
(عَ مّ) (اِ.) جِ عامه ؛ همة مردم.
ع
معین
عوضی
(~.) (ص نسب.)۱ - اشتباهی، نادرست.۲- (عا.) بدخُلق، بدرفتار.۳- نالایق،...
ع
معین
عوالی
(عَ) (اِ.) جِ عالیه. بلندیها.
ع
معین
عوض
(ع یا عَ وَ) (اِ.) بَدَل، چیزی که به جای چیز دیگر داده شود.
«
‹
62
63
64
65
66
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها