جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاردرمانی
(دَ) (حامص.) روشی که بیمار را با کار کردن معالجه میکنند. (به ویژه در ...
ک
معین
کاربوراتور
(بُ تُ) (اِ.) دستگاهی است که هوا و بنزین را به نسبت معینی مخلوط و برا...
ک
معین
کازیه
(زِ یِ) (اِ.) جعبة روباز که برای قرار دادن پرونده یا نامهها جهت اقدا...
ک
معین
کارگر شدن
(گَ. شُ دَ) (مص ل.) اثر کردن، تأثیر گذاشتن.
ک
معین
کاروانسرا
(سَ) (اِمر.) جایی در داخل شهر یا میان راهها که کاروانها در آنجا اقام...
ک
معین
کارستان
(رِ)۱- (اِمر.) مدل کار.۲- حکایت، سرگذشت.۳- (ص.) کار بزرگ، کار شگفت.
ک
معین
کاردانی
۱ - (حامص.) دانندگی کار، شناسندگی کار.۲- اطلاع، بصیرت.۳- (اِ.) وزارت.۴...
ک
معین
کاربند
(بَ) (ص.) = کاربندنده:۱- به کار گیرنده، استعمال کننده.۲- عمل کننده، اج...
ک
معین
کازینو
(نُ) (اِ.) قمارخانه.
ک
معین
کارگر
(گَ) (ص.)۱- شاغل، کارکننده.۲- مؤثر.
«
‹
7
8
9
10
11
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها