جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بیفتک
(تِ) (اِ.) قطعهای نازک از گوشت گاو که آن را سرخ کنند.
ب
معین
بیضه
(بَ یا بِ ض ِ یا ضَ) (اِ.)۱- تخم مرغ.۲- خایه، خصیه.۳- کلاهخود. ؛ ~در ...
ب
معین
بیغوله
(بِ لِ) (اِ.)۱- کُنج، گوشه.۲- ویرانه.
ب
معین
بیضاء
(بَ) (ص.) سفید، روشن.
ب
معین
بیغوش
(بِ) (اِ.) بایغوش.
ب
معین
بیص
(بِ) (اِ.) تنگی، گرفتاری.
ب
معین
بیوس
(بَ)(اِ.)۱ - چشمداشت، توقع.۲- طمع.۳- امید، آرزو.
ب
معین
بیمناک
(ص مر.)۱- ترسنده، بیم دارنده.۲- ترسناک.
ب
معین
بیور
(وَ) (اِ.) عددی معادل ده هزار.
ب
معین
بیمارغنج
(غَ) (ص مر.)۱- علیل، رنجور، همیشه بیمار.۲- کسی که بیماری او از روی ناز...
«
‹
170
171
172
173
174
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها