جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
باب الحوائج
(بُ لْ حَ ئِ) (ص مر.)۱- آستانة رفع حاجتها.۲- لقب حضرت موسی ابن جعفر ...
ب
معین
با آب و رنگ
(~ُ رَ) (ص مر.)۱- گلگون.۲- زیبا و قشنگ.
ب
معین
بابلی
(بِ) (ص نسب)۱- منسوب به بابِل.۲- کنایه از: جادوگر.
ب
معین
باب
( اِ.) = بابا. بابو: پدر.
ب
معین
بابل
(بِ) (اِ.) مغرب.
ب
معین
باایمان
(ص مر.) مؤمن، باعقیده. مق بی ایمان.
ب
معین
بابزن
(زَ) (اِ.) سیخ کباب.
ب
معین
بااهمیت
(اَ هَ مّ یَّ) (ص مر.) ارجمند، باارزش. مق بی اهمیت.
ب
معین
بابرکت
(بَ رَ کَ) (ص مر.)۱- دارای برکت.۲- (عا.) هر چیز که بیش از تصور افزون آ...
ب
معین
باانضباط
(اِ ض ِ) (ص مر.)۱- منضبط، مرتب.۲- کسی که کاملاً مقررات نظام را مراعا...
‹
1
2
3
4
5
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها