جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جاست
(اِ.) جایی که انگور را در آن لگد زنند تا شیرة آن برآید.
ج
معین
جار زدن
(زَ دَ) (مص ل.) خبری را با صدای بلند در کوچه و خیابان به اطلاع مردم رس...
ج
معین
جازمه
(زِ مِ) (اِفا.)۱- مونث جازم.۲- حرفی که چون بر فعل درآید آخر آن را ساک...
ج
معین
جار
(اِ.) فریاد، بانگ.
ج
معین
جازم
(زِ) (اِفا.)۱- قاطع، کسی که در قصد خود تردید نکند.۲- قطع کننده، برنده...
ج
معین
جاذبیت
(ذِ یَّ) (مص جع.) کشندگی، دلربایی.
ج
معین
جاز
(اِ.) موسیقی ارکستری است که از تطابق موسیقی آوازی و ضربی سیاهان افر...
ج
معین
جاذبه
(ذِ بِ) (اِفا.) نیرویی که اجسام را به طرف خود میکشد.
ج
معین
جاریه
(یَ یا یِ) (اِ.) ۱- (ص.) مؤنث جاری.۲- کنیز.۳- کشتی.۴- آفتاب.۵- آب...
ج
معین
جاذب
(ذِ) (اِفا.)۱- جذب کننده.۲- رباینده.
«
‹
2
3
4
5
6
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها