جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حالت
(لَ) (اِ.)۱- چگونگی، وضع.۲- خوشی، سرمستی.۳- کیفیت نواختن قطعات موسیق...
ح
معین
حاضریراق
(~. یَ) (ص مر.) مهیا، آماده.
ح
معین
حاکم
(کِ) (اِ. ص. اِفا.)۱- فرماندار، والی. ج. حکام.۲- قاضی، داور.۳- آن که ...
ح
معین
حالا حالا
(ق مر.) (عا.) مأخوذ از عربی به معنی به این زودی.
ح
معین
حاضری
(~.) (اِ.) غذای (مص ل.) مختصر، غذایی که احتیاج به پخت وپز ندارد.
ح
معین
حاوی
(اِفا.) دربردارنده، شامل.
ح
معین
حالا
(ق.) اکنون، در این وقت.
ح
معین
حانوت
(اِ.)۱ - دکان.۲- میکده. ج. حوانیت.
ح
معین
حال کردن
(کَ دَ) (مص ل.) شاد و خوش بودن، لذت بردن.
ح
معین
حامی
(اِفا.) نگهبانی کننده، حمایت کننده.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها