جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خالی کردن
(کَ دَ) (مص ل.)۱- تهی کردن.۲- خلوت کردن.
خ
معین
خانه نشین
(~. نِ) (ص فا.) منزوی، گوشه - نشین.
خ
معین
خان غرد
(غَ) (اِمر.) خانة تابستانی.
خ
معین
خانه شاگرد
(~. گِ) (ص مر.) پسری که کارهای خانه را انجام دهد، شاگردخانه.
خ
معین
خان خانی
(حامص.) حکومتی با دولت مرکزی ضعیف، که هر بخش از کشور برای خود امیری د...
خ
معین
خانه زاد
(~.) (ص مف.) فرزند خدمتکار که در خانة ارباب به دنیا آمده باشد.
خ
معین
خان
(اِ.)۱- خانه، سرا.۲- لانة زنبور.۳- شیارهای داخل لولة اسلحه.
خ
معین
خانه داری
(~.) (حامص.)۱- هنر ادارة خانه یا مجموعة آگاهیهای مربوط به آن مانند: آ...
خ
معین
خاموش
(ص.) ساکت، آرام.
خ
معین
خانه دار
(~.) (ص مر.) کسی که به کارهای خانه پردازد، زنی که امور خانه را با نظم ...
«
‹
11
12
13
14
15
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها