جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خامدست
(دَ) (ص مر.) ناشی، ناوارد در کار.
خ
معین
خاکسترنشین
(~. نِ) (ص مر.) فقیر، بیچاره.
خ
معین
خاکستر
(کِ تَ) (اِ.) گردی که پس از سوختن چوب، زغال و غیره به جای ماند.
خ
معین
خایه مال
(~.) (ص فا.) چاپلوس، متملق.
خ
معین
خاکسار
(ص مر.)۱- مانند خاک.۲- افتاده، فروتن.۳- (کن.) پست، خوار، ذلیل.
خ
معین
خایه
(یِ) (اِ.)۱- تخم، تخم مرغ.۲- تخم انسان یا حیوان نر. ؛ ~کسی را مالاند...
خ
معین
خاکریز
(اِ.)۱- سنگر.۲- محلی که خاک در آن ریزند.
خ
معین
خاین
(یِ) (اِفا.) خیانتکار.
خ
معین
خاکروبه
(بِ) (اِمر.) خاشاک و آشغال که به سبب روفتن جایی گرد آید.
خ
معین
خایف
(یِ) (ص.) ترسیده، ترسان.
«
‹
12
13
14
15
16
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها