جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خاکروبه
(بِ) (اِمر.) خاشاک و آشغال که به سبب روفتن جایی گرد آید.
خ
معین
خایف
(یِ) (ص.) ترسیده، ترسان.
خ
معین
خاکرو
(ص مر.) مجازاً متواضع، فروتن.
خ
معین
خایض
(یِ) (اِفا.) فرورونده.
خ
معین
خاک کردن
(کَ دَ) (مص م.)۱- به خاک سپردن، دفن کردن.۲- در کُشتی، نشاندن حریف روی ...
خ
معین
خایسک
(یِ) (اِ.) پتک.
خ
معین
خاک و خل
(کُ خُ) (اِمر.) گرد و خاک انباشته بر کف زمینهای خاکی.
خ
معین
خایب
(یِ) (ق.) ناامید.
خ
معین
خاک دان
(اِمر.)۱- محل ریختن خاک و خاکروبه، مزبله.۲- کنایه از: دنیا، جهان عالم....
خ
معین
خاگینه
(نِ) (اِمر.) خوراک سادهای که از مخلوط کردن زرده و سفیدة تخم مرغ و سرخ...
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها