جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خاویار
(اِ.) تخم نوعی سگ ماهی که بسیار مقوی و گرانبهاست.
خ
معین
خاکه
(کِ) (اِ.)۱- خردههای بسیار ریز هر چیز.۲- خاک مانند و نرم، ساییده شده:...
خ
معین
خاوندگار
(وَ) (اِمر.) خداوندگار.
خ
معین
خاکشیرمزاج
(مَ) (ص مر.)۱- سازگار با خلقهای گوناگون.۲- (کن.) بچه باز.
خ
معین
خاوند
(وَ) (اِ.) خداوند، صاحب.
خ
معین
خاکشیر
(اِ.) = خاکشی. خاکشو. خاکژی: گیاهی است خودرو که ارتفاع آن به نیم متر م...
خ
معین
خاکستری
(~.) (ص نسب.) به رنگ خاکستر.
خ
معین
خاکسترنشین
(~. نِ) (ص مر.) فقیر، بیچاره.
خ
معین
خاکستر
(کِ تَ) (اِ.) گردی که پس از سوختن چوب، زغال و غیره به جای ماند.
خ
معین
ختل
(خَ) ۱- (مص م.) فریفتن، گول زدن.۲- (اِ.) فریب، افسون.
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها