جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
ختم
(خَ) (مص م.)۱- به پایان رساندن، به سر آوردن.۲- مهر کردن نامه یا هر چی...
خ
معین
خدر
(خَ دَ) (اِمص.) سستی، به خواب رفتن اعضای بدن.
خ
معین
خجک
(خَ جَ)(اِ.)۱- لکه، داغ.۲- خال سفیدی که در چشم پیدا شود.
خ
معین
ختلی
(خَ) (ص نسب.) منسوب به ختلان.
خ
معین
خدایی
(خُ) (حامص.) الوهیت، خداوندی.
خ
معین
خجول
(خَ) (ص.) شرمگین، شرمنده.
خ
معین
خدایگان
(خُ) (اِمر.)۱- مالک بزرگ.۲- پادشاه بزرگ.
خ
معین
خجلت
(خِ لَ) (اِمص.) شرمندگی، شرمساری.
خ
معین
خداپرست
(~. پَ رَ) (ص فا.) آن که خدا را پرستش کند.
خ
معین
خجلان
(خَ) (ص.) شرمگین، شرمسار.
«
‹
19
20
21
22
23
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها