جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خرد
(خ ِ رَ) (اِ.)۱- عقل.۲- ادراک، دریافت.
خ
معین
خربط
(خَ بَ)۱- (اِ.) مرغابی بزرگ.۲- (ص.) ابله، نادان.
خ
معین
خرفستر
(خَ رَ تَ)(اِ.)۱ - جانور موذی و زیانکار مانند مار، عقرب.۲- حیوان زیانک...
خ
معین
خرده مردم
(~. مَ دُ) (اِمر.) مردم طبقه سوم، مردم بی اسم و رسم.
خ
معین
خرمنگاه
(~.) (اِمر.) جایی که کشاورزان در آن جا غلة خود را خرمن میکنند.
خ
معین
خرفت
(خِ رِ) (ص.) (عا.)۱- ابله، نادان.۲- کندذهن.
خ
معین
خرده فرمایش
(~. فَ یِ) (اِمر.) (عا.) دستورهای مختلف. فرمایشهای پیاپی و خسته کننده...
خ
معین
خرمنکوب
(~.) (اِمر.) دستگاه یا ماشینی که غلُه را از پوست و ساقه جدا میکند.
خ
معین
خرف
(خَ رَ) (اِ.) تباهی خرد در اثر پیری.
خ
معین
خرده ریز
(~.) (اِمر.) (عا.)۱- اشیاء کم ارزش، چیزهای کم فایده یا بیهوده.۲- باقی...
«
‹
29
30
31
32
33
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها