جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خرده
(خُ دِ)۱- (اِ.) ریزه، خرد.۲- پول، طلا، دارایی.۳- (ص.) شکسته، مغلوب.۴- ...
خ
معین
خرقه سوختن
(~. تَ) (مص ل.)۱- بی اعتنایی به نام و ننگ و بی اعتبار داشتن آن.۲- ترک...
خ
معین
خرسنگ
(خَ سَ) (اِمر.) سنگ بزرگ، ناهموار.
خ
معین
خرقه دوختن
(~. تَ) (مص ل.)۱- کسب اعتبار و آبرو کردن.۲- ریا کردن، تظاهر کردن.
خ
معین
خرسند
(خُ سَ) (ص.) خشنود، قانع.
خ
معین
خرقه باز
(~.) (ص.) (کن.) عاشق، شیدا، مرید.
خ
معین
خرست
(خَ رَ) (ص.) سیاه مست، طافح.
خ
معین
خرقه
(خِ قِ) (اِ.)۱- جامهای که از تکه پارچههای گوناگون دوخته شود.۲- جبة ...
خ
معین
خرس
(خَ رَ) (اِمص.) گنگی.
خ
معین
خرق
(خَ رَ) (اِ.) جِ خرقه.
«
‹
30
31
32
33
34
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها