جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خرده فرمایش
(~. فَ یِ) (اِمر.) (عا.) دستورهای مختلف. فرمایشهای پیاپی و خسته کننده...
خ
معین
خرمنکوب
(~.) (اِمر.) دستگاه یا ماشینی که غلُه را از پوست و ساقه جدا میکند.
خ
معین
خرف
(خَ رَ) (اِ.) تباهی خرد در اثر پیری.
خ
معین
خرده ریز
(~.) (اِمر.) (عا.)۱- اشیاء کم ارزش، چیزهای کم فایده یا بیهوده.۲- باقی...
خ
معین
خرمن
(خَ مَ) (اِ.)۱- تودة هر چیز.۲- محصول گندم یا جو یا برنج و دیگر غلات ک...
خ
معین
خرطوم
(خُ) (اِ.)۱- بینی فیل.۲- بینی دراز.
خ
معین
خرده حساب
(~. حِ) (اِمر.)۱- بدهکاری یا بستانکاری اندک.۲- (کن.) کینه یا دشمنی شخص...
خ
معین
خرمدان
(خُ رَ) (اِمر.) کیسهای چرمین که درویشان و مسافران بر پهلو بندند و پول...
خ
معین
خرطبع
(خَ. طَ) (ص.) احمق، گول.
خ
معین
خرده بینی
(~.) (حامص.)۱- هوشمندی، فراست.۲- ایرادگیری.
«
‹
31
32
33
34
35
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها