جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خساست
(خَ سَ) (اِمص.) پستی، فرومایگی.
خ
معین
خسروی
(خُ رَ)(ص نسب.)۱ - شاهانه.۲- درخور پادشاه.
خ
معین
خسارت
(خَ رَ) (اِمص.) زیانکاری، زیانمندی.
خ
معین
خسروانی
(خُ رَ)۱- (ص نسب.) شاهانه.۲- (اِ.) نوعی سرود به نثر مسجع که گویند بارب...
خ
معین
خسار
(خَ) (مص ل.)۱- گمراه گشتن.۲- زیان بردن.۳- هلاک شدن.۴- زیان، گمراهی.
خ
معین
خسرو
(خُ) (اِ.)۱- پادشاه بزرگ.۲- پادشاه.
خ
معین
خس
(~.) (اِ.) کاهو، کوک.
خ
معین
خسرانی
(خُ سُ) (ص نسب.) منسوب به پدرزن یا پدرشوهر.
خ
معین
خزینه
(خَ نِ) (اِ.) مال اندوخته شده، گنجینه، خزانه.
خ
معین
خشتمال
(خِ) (ص فا.) آن که شغلش درست کردن خشت است، خشت زن.
«
‹
41
42
43
44
45
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها