جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خشک مغز
(~. مَ)۱- تندخو.۲- احمق، خل.
خ
معین
خشنسار
(خَ شَ) (اِمر.) نوعی مرغابی بزرگ که سری سفید دارد و تنش تیره گون است ...
خ
معین
خشک سر
(خُ سَ)(ص مر.)۱ - تندخو، سودایی.۲- بیهوده گو.۳- بی عقل، خشک مغز.۴- سبک...
خ
معین
خشن
(~.) گیاهی است از انواع بوریا که از آن جامه بافند و درویشان پوشند.
خ
معین
خشک ریش
(~.) (اِمر.)۱- زخم و جراحت.۲- حیله و نفاق.
خ
معین
خشمگین
(~.) (ص مر.) غضبناک، خشمناک.
خ
معین
خشک جان
(خُ) (اِمر.)۱- بی هنر، بی فضل.۲- بی خبر از عشق.
خ
معین
خشم
(خَ) (اِ.) غضب، قهر.
خ
معین
خشک بازه
(خُ. زِ) (اِمر.) شاخههای خشک که از درخت ببرند.
خ
معین
خشدامن
(خُ مَ) (اِ.) = خشتامن: مادرزن، مادرشوهر.
«
‹
43
44
45
46
47
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها