جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خشکه مقدس
(~. مُ قَُ دَ) (ص.) ویژگی آن که در انجام امور مذهبی به ظواهر توجه دار...
خ
معین
خصلت
(خَ لَ) (اِ.) خوی، صفت. ج. خصال.
خ
معین
خشکه
(خُ کِ) (اِ.)۱- هرچیز خشک.۲- آردی که سبوس آن را نگرفته باشند.۳- فولا...
خ
معین
خصل
(خَ) ۱- (اِ.) داو، گرو، آن چه که بر سر آن قمار کنند.۲- (مص م.) بریدن، ...
خ
معین
خشکنای
(خُ) (اِمر.) = خشکنا: نای گلو، حلقوم، گلو.
خ
معین
خصب
(خَ) (اِ.)۱- شکوفة خرما.۲- درخت خرما.
خ
معین
خشکنان
(~.) (اِمر.)۱- نانی که با آرد و روغن و شکر پزند.۲- نانی که بدون خورش ب...
خ
معین
خصایل
(خَ یِ) (اِ.) جِ خصیلت ؛ خصلتها، صفات.
خ
معین
خشکسالی
(~.) (حامص.) سال قحطی، سالی که در آن باران نبارد.
خ
معین
خصایص
(خَ یِ) (اِ.) جِ خصیصه ؛ شایستگیها، ویژگیها.
«
‹
48
49
50
51
52
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها