جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خلد
(~.) (اِ.) پستانداری است که از حشرات تغذیه میکند و چشمان وی ضعیف است...
خ
معین
خلقت
(خِ قَ) (اِمص.) آفرینش، فطرت.
خ
معین
خلخال
(خَ) (اِ.) حلقهای فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود میاندازند. ج...
خ
معین
خلولیا
(خُ) (اِ.) مالیخولیا.
خ
معین
خلقان
(خَ) (ص. اِ.) جِ خَلَق ؛ کهنهها، ژندهها.
خ
معین
خلجان
(خَ لَ) (مص ل.)۱- لرزیدن، تکان خوردن.۲- اضطراب.۳- (اِ.) میل خاطر، خوا...
خ
معین
خلوق
(خَ) (اِ.) بوی خوش.
خ
معین
خلق
(خَ لَ) (ص.) کهنه، ژنده. ج. خلقان.
خ
معین
خلت
(خِ لَّ) (اِ.) دوستی، برادری.
خ
معین
خلوص
(خُ) (اِمص.)۱- پاکی، بی آلایشی.۲- یکدلی.
«
‹
58
59
60
61
62
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها