جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خلت
(خِ لَّ) (اِ.) دوستی، برادری.
خ
معین
خلوص
(خُ) (اِمص.)۱- پاکی، بی آلایشی.۲- یکدلی.
خ
معین
خلف
(خَ لَ) (اِ.)۱- جانشین، بازمانده.۲- فرزند، فرزند شایسته. ج. اخلاف.
خ
معین
خلایق
(خَ یِ) (اِ.) جِ خلیقه.۱- طبیعتها، سرشتها.۲- مخلوقات، مردم.
خ
معین
خلود
(خُ) (مص ل.) همیشه بودن، جاوید بودن.
خ
معین
خلعت
(خِ عَ) (اِ.) جامة دوخته که بزرگی به کسی بخشد. ج. خِلَع.
خ
معین
خلانیدن
(~.) (مص م.) فرو کردن، فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز.
خ
معین
خلوتی
(~.) (ص نسب.)۱- محرم.۲- گوشه نشین.
خ
معین
خلع عذار کردن
(خَ عِ عِ. کَ دَ) (مص ل.) بی شرمی کردن، افسارگسیختگی کردن.
خ
معین
خلاندن
(خَ دَ) (مص م.) نک خلانیدن.
«
‹
59
60
61
62
63
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها