جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خاطی
(اِفا.) خطاکننده، خطاکار.
خ
معین
خاصه گرفتن
(~. گِ تَ) (مص م.) نزدیک کردن، مقرب ساختن.
خ
معین
خالی
(ص.)۱- تهی.۲- آزاد، رها.
خ
معین
خاطف
(طِ) (اِفا.)۱- آن چه که چشم را خیره کند.۲- تیری که به زمین بخورد و سپ...
خ
معین
خاصه
(صِّ) ۱- (اِ.) خاص، ویژه.۲- خویش و مقرب کسی.۳- برگزیدة قوم. ج. خواص.۴-...
خ
معین
خالکوبی
(حامص.) عمل نقش زنی به وسیلة سوزن بر پوست بدن.
خ
معین
خاطره
(طِ رِ) (اِ.) ضمیر، اندیشه و خیال، یادبود، یادگار، آن چه بر کسی گذشت...
خ
معین
خاصره
(ص رِ) (اِ.) استخوانی است مسطح و پهن و درشت که به دور خود پیچ خورده ...
خ
معین
خالو
(اِ.) دایی، برادر مادر.
خ
معین
خاطرنشان
(~. نِ) (اِمر.) یادآور.
«
‹
6
7
8
9
10
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها