جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خالصه
(لِ ص) (اِ.) زمینی که متعلق به دولت باشد.
خ
معین
خاطرات
(~.) (اِ.) جِ خاطره ؛ مجموعة رویدادها و سرگذشتهای مربوط به یک شخص ی...
خ
معین
خاشاک
(اِ.) ریزة چوب و علف و کاه.
خ
معین
خالص
(لِ) (ص.) بی آمیغ، بی آلایش.
خ
معین
خاطرآشفته
(~. شُ تِ) (ص مف.) کسی که خاطرش پریشان باشد، پریشان دل.
خ
معین
خاش
(اِ.) = خش. خشو. خوشه: مادرزن، مادر شوهر.
خ
معین
خالد
(لِ) (ص.) پاینده، جاوید.
خ
معین
خاطرآسوده
(~. دِ) (ص مف.) بی دغدغه، کسی که او را رنجی و ناراحتی نباشد.
خ
معین
خالب
(لِ) (ص فا.) فریبنده.
خ
معین
خاطر آزرده
(~. زُ دِ) (ص مف.) ملول، متأثر.
«
‹
6
7
8
9
10
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها