جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خوشگل
(~. گِ) (ص مر.) زیبا، قشنگ.
خ
معین
خوش خوشک
(~. خُ شَ) (ق مر.) اندک - اندک، کم کم.
خ
معین
خون کردن
(کَ دَ) (مص ل.) قتل کردن.
خ
معین
خوشه چین
(~.)(ص فا.)۱ - آن که خوشههای غلات یامیوههای درختان را میچیند.۲- آن ...
خ
معین
خوش خوراک
(~. خُ) (ص مر.) کسی که خوب غذا بخورد، خوشخوار.
خ
معین
خون سیاوشان
(وُ) (اِمر.) صمغی است سرخ رنگ از درخت شیان که بومی هند و حبشه و زنگبار...
خ
معین
خوشه
(ش) (اِ.)۱- چندین دانة میوه که به هم پیوسته و از شاخة درخت یا ساقة گیا...
خ
معین
خوش حساب
(~. حِ) (ص مر.) کسی که وام و بدهی خود را در سر وعده پرداخت کند.
خ
معین
خون سیاوش
(نِ وُ) (اِمر.) نک خون سیاوشان.
خ
معین
خوشنویس
(~. نِ) (ص فا.) خطّاط.
«
‹
81
82
83
84
85
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها