جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خیل
(خِ) (اِ.)۱- گروه اسبان.۲- گروه سواران. ج. اخیال، خیول.
خ
معین
خیری
(اِ.) صفه، ایوان، رواق.
خ
معین
خیط شدن
(شُ دَ) (مص ل.) (عا.) بور شدن، شرمنده گشتن.
خ
معین
خیرگی
(رِ) (حامص.)۱- سرگشتگی.۲- لجبازی.۳- گستاخی، شجاعت.
خ
معین
خیط
(اِ.) = خیت: خط دایره مانند که روی زمین کشند.
خ
معین
خیره کش
(~. کُ) (ص فا.) ظالم، بی رحم.
خ
معین
خیشوم
(خِ) (اِ.)۱- بینی.۲- بن بینی. ج. خیاشیم.
خ
معین
خیره
(~.) (اِ.) = خیرو. خیری: گل همیشه بهار.
خ
معین
خیشخانه
(نِ) (اِمر.) خانة تابستانی که از نی یا پارچة کتان درست میکردند و بر آ...
خ
معین
خیرخیر
(خِ خِ) (ق مر.) بیهوده، بی سبب.
«
‹
87
88
89
90
91
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها