جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
خ
معین
خیمه زدن
(~. زَ دَ) ۱- چادر زدن.۲- در جایی ساکن شدن.۳- فنُی در کشتی.
خ
معین
خیس
(ص.) مرطوب، تر.
خ
معین
خیدن
(دَ) (مص ل.) خمیدن.
خ
معین
خیمه
(خِ مِ) (اِ.) چادر، سراپرده. ؛ ~روی آب زدن کنایه از: کار بی ثبات یا ...
خ
معین
خیزیدن
(دَ) (مص ل.)۱- لغزیدن.۲- آهسته به جایی درشدن.۳- جهیدن، بستن.
خ
معین
خیبت
(خَ یا خِ بَ) (اِمص.)۱- ناامیدی.۲- زیانکاری.
خ
معین
خیم
(اِ.)۱- زخم، جراحت.۲- چرک گوشة چشم.
خ
معین
خیزران
(خَ یا خِ زَ) (اِ.) قسمی نی مغزدار که دارای ساقههای راست و محکم و بلن...
خ
معین
خیانت
(نَ) (اِمص.)۱- غدر، مکر.۲- نقض عمد.۳- نادرستی، دَغَلی.
خ
معین
خیلی
(خَ یا خِ) (ق.)۱- گروهی، عدهای.۲- بسیار، فراوان.
«
‹
88
89
90
91
92
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها