جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
د
معین
دادستانی
(~.)(اِ.)۱- شغل دادستان.۲- محل دادگاه، دادسرا.
د
معین
داد و قال
(دُ) (اِمر.) داد و فریاد، قیل و قال.
د
معین
داءالثعلب
(ءُ ثَّ لَ) (اِمر.) بیماری ریزش موی سر.
د
معین
دادستان
(س) (ص فا. اِ.)۱- اجراکنندة عدالت.۲- نمایندة دولت در دادگاه که وظیفه ا...
د
معین
داد دادن
(دَ) (مص م.)۱- اجرای عدالت کردن.۲- قطع نزاع کردن.
د
معین
داء
(اِ.) بیماری، مرض.
د
معین
دادرسی
(~.) (حامص.)۱- به داد مظلوم رسیدن.۲- رسیدگی به دادخواهی دادخواه، محاکم...
د
معین
داد
(مص مر.)، (اِ.)۱- عطا کردن.۲- بخشش، عطا.۳- بهره، نصیب.۴- گوشهای در دس...
د
معین
دأب
(دَ) (اِ.) عادت، خوی، شأن.
د
معین
دادرس
(رِ یا رَ)(ص فا.) کسی که به دادخواهی رسیدگی کند.
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها