جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
د
معین
داخل
(خِ) ۱- (اِفا.) در آینده، درون آینده. ج. دواخل.۲- (اِ.) درون، تو.
د
معین
دادخواه
(~.) (ص فا.) کسی که به او ظلم شده و تقاضای رسیدگی میکند.
د
معین
داج
(ص.) تاریک.
د
معین
دادخواست
(خا) (اِمر.) عرضحال، نوشتهای که به موجب آن از دادگاه تقاضای رسیدگی به...
د
معین
داثر
(ثِ) (ص.) کهنه، مندرس.
د
معین
دادبک
(بگ) (بَ) (اِمر.) = دادبیگ: متصدی عدلیه، رئیس قضات، امیر - داد، می...
د
معین
دابه
(بَّ) (اِ.)۱- هر حیوانی که روی زمین راه رود.۲- چارپا. ج. دواب.
د
معین
دادگان
(اِ.) جِ دَدَه.
د
معین
دادور
(وَ)(ص مر.)۱- قاضی.۲- خدای تعالی.
د
معین
دادو
(اِ.) غلام (عموماً) هر غلامی که از کودکی خدمت کسی کرده (خصوصاً).
«
‹
2
3
4
5
6
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها