جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
د
معین
دادگاه صحرایی
(هِ صَ) (اِمر.) دادگاهی که به محض دستگیری متهم و بدون گذراندن مرحلهها...
د
معین
دادگاه
(اِمر.)۱- محل دادرسی.۲- ادارهای دادگستری که به دادخواستها رسیدگی می...
د
معین
دادگان
(اِ.) جِ دَدَه.
د
معین
دادور
(وَ)(ص مر.)۱- قاضی.۲- خدای تعالی.
د
معین
دادو
(اِ.) غلام (عموماً) هر غلامی که از کودکی خدمت کسی کرده (خصوصاً).
د
معین
داده
(دِ) (ص فا.)۱- آن که اجرای عدالت کند، عادل. ۲- خدای تعالی.۳- روز چهارد...
د
معین
دادنامه
(مِ) (اِمر.) ورقهای که حکم دادگاه را بر آن نوشته باشند.
د
معین
دادن
(دَ) (مص م.)۱- چیزی را به کسی سپردن.۲- بخشیدن.۳- زدن.۴- حمله کردن.۵- ...
د
معین
دار و گیر
(رُ) (اِمر.)۱- توقیف و مقید کردن اشخاص.۲- جنگ، جدال، هنگامه، معرکه.
د
معین
دار زدن
(زَ دَ) (مص م.) به دار آویختن.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها