جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
د
معین
د
(حر.) حرف دهم از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر با عدد ۴ میباشد.
د
معین
دادخواهی
(~.) (حامص.) عمل دادخواه، به حاکم یا قاضی شکایت بردن، تظلم.
د
معین
داخل
(خِ) ۱- (اِفا.) در آینده، درون آینده. ج. دواخل.۲- (اِ.) درون، تو.
د
معین
دادخواه
(~.) (ص فا.) کسی که به او ظلم شده و تقاضای رسیدگی میکند.
د
معین
داج
(ص.) تاریک.
د
معین
دادخواست
(خا) (اِمر.) عرضحال، نوشتهای که به موجب آن از دادگاه تقاضای رسیدگی به...
د
معین
داثر
(ثِ) (ص.) کهنه، مندرس.
د
معین
دادگاه
(اِمر.)۱- محل دادرسی.۲- ادارهای دادگستری که به دادخواستها رسیدگی می...
د
معین
دادگان
(اِ.) جِ دَدَه.
د
معین
دادور
(وَ)(ص مر.)۱- قاضی.۲- خدای تعالی.
«
‹
2
3
4
5
6
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها