جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ذ
معین
ذقن
(ذَ قَ) (اِ.) زنخ، چانه. ج. اذقان.
ذ
معین
ذرخش
(ذَ رَ) (اِ.) نک آذرخش.
ذ
معین
ذق زدن
(ذِ. زَ دَ) (مص ل.) (عا.) گریه کردن و بهانه گرفتن.
ذ
معین
ذرت
(ذُ رَّ) (اِ.) گیاهی است از تیرة غلات که یک پایهاست و برگهایش پهن و...
ذ
معین
ذق ذق کردن
(ذُ. ذُ. کَ دَ) (مص ل.) (عا.) سوزش کردن جراحت.
ذ
معین
ذراع
(ذِ) (اِ.)۱- بازو.۲- آرنج.۳- واحدی برای طول، از نوک انگشتان تا آرنج.
ذ
معین
ذمام
(ذِ) (اِ.)۱- حق، واجب.۲- حرمت، آبرو. ۳- زینهار، امان.
ذ
معین
ذریه
(ذُ رِّ یُِ) (اِ.) نسل فرزندان. ج. ذراری و ذریات.
ذ
معین
ذراریح
(ذَ) (اِ.) جِ ذراح و ذروح ؛ نوعی حشرة بالدار به رنگ آبی یا سبز. این ح...
ذ
معین
ذماء
(ذِ) ۱- (مص ل.) جنبیدن، حرکت کردن.۲- قوی تر گردیدن.۳- آشکار کردن قوت د...
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها