جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ر
معین
ریش و پشم
(شُ پَ) (اِمر.) موی معمولاً بلند و انبوه سر و صورت.
ر
معین
ریغو
(ص.) (عا.)۱- کسی که اسهال دارد و نمیتواند خود را کنترل کند.۲- کنایه ا...
ر
معین
ریش سفید
(س) (ص مر.) مرد سالخورده دارای تجربه و آگاهی.
ر
معین
ریغماسی
(ص.) آدم ضعیف و لاغر.
ر
معین
ریش ریش
(ص مر.) پاره پاره، چاک چاک.
ر
معین
ریغ
(اِ.) = ریق: (عا.) مدفوع، گه. ؛ ~ ش در آمدن ~کنایه از: ضعیف و ناتوان ...
ر
معین
ریش تراش
(تَ) (اِمر.) اسباب معمولاً برقی برای تراشیدن موی صورت.
ر
معین
ریه
(یِ) (اِ.) شُش.
ر
معین
ریعان
(رَ یَ) (اِ.) اول هر چیز و بهترین آن.
ر
معین
ریش بابا
(اِمر.) نوعی انگور با دانههای درشت و دراز.
«
‹
98
99
100
101
102
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها