جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ر
معین
رئیس الوزراء
(رَ سُ لْ وُ زَ) (ص مر.) نخست وزیر (فره)، صدراعظم، وزیر اعظم.
ر
معین
ر
(حر.) دوازدهمین حرف از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر با عدد ۲۰۰ م...
ر
معین
رئیس الرؤسا
(رَ سُ رُ ؤَ) (ص مر.) سرور سروران، مهتر مهتران.
ر
معین
رئیس
(رَ) (ص.) آن که در رأس اداره یا کاری قرار گیرد؛ بزرگ، پیشوا.
ر
معین
رئوف
(رَ) (ص.) = روؤف: مهربان، مشفق.
ر
معین
رئوس
(رُ) (اِ.) جِ رأس.۱- سرها.۲- اصول.
ر
معین
رؤیت
(رُ یَ) ۱- (مص م.) دیدن.۲- (اِمص.) دیدار، دید.۳- (اِ.) چهره. رئالیسم ...
ر
معین
رؤیا
(رُ) (اِ.) آن چه انسان در خواب بیند.
ر
معین
راحله
(حِ لِ) (اِ.) مَرúکب، چهارپای بارکش.
ر
معین
رابعاً
(بِ عَ نْ) (ق.) چهارمین.
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها