جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زنویه
(زَ یِ) (اِمص.) زوزه کشیدن سگ.
ز
معین
زهد
(زُ) (اِمص.) پرهیزکاری.
ز
معین
زنیان
(زِ) (اِ.) = ژنیان. زینان. زینیان: تخمی است که آن را بر روی خمیر نان پ...
ز
معین
زهتاب
(زِ) (ص فا.) کسی که شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشتة تافته از رودة گوسف...
ز
معین
زنگیچه
(زَ چِ یا چَ) (اِمصغ.) مرفق، ابتدای ساعد و دست.
ز
معین
زهازه
(زِ زِ) (شب جم.) از ادات تحسین به معنای: آفرین!
ز
معین
زنگی مزاج
(زَ. مِ) (ص مر.) کسی که همواره شاد و خوشحال باشد.
ز
معین
زهار
(زِ) (اِ.) آلت تناسلی مرد یا زن و حوالی آن که موی از آن روید، شرمگاه.
ز
معین
زنگی
(زَ) (ص نسب.) سیاه پوست.
ز
معین
زهادت
(زَ دَ) ۱- (مص ل.) زهد ورزیدن، رغبت نکردن به دنیا.۲- (اِمص.) بی میلی ب...
«
‹
39
40
41
42
43
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها