جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زهرباد
(زَ) (اِمر.) دیفتری.
ز
معین
زهوار
(زِ) (اِمر.)۱- نوار باریکی از چرم یا چیز دیگر که با آن حاشیه یا کنارة ...
ز
معین
زهرابه
(زَ بِ) (اِمر.) سمی که از میکربها ترشح شود.
ز
معین
زهو
(زَ هْ وْ) (مص ل.)۱- درخشیدن.۲- وزیدن.۳- ناز کردن.۴- تکبر کردن.
ز
معین
زهراب
(زَ) (اِمر.)۱- آب زهرآلود.۲- مایهای که شیر را پنیر کند.
ز
معین
زهه
(زِ هَ یا هِ) (اِمص.) به دست آوردن نتیجه از درآمیختن نر و ماده ؛ نتاج،...
ز
معین
زهرا
(زَ) (ص.) مؤنث ازهر، درخشنده، درخشنده روی.
ز
معین
زهمت
(زُ مَ) (اِ.) باد گنده، بوی ریم و چربش، بوی گوشت چرب متعفن.
ز
معین
زهرآگین
(~.) (ص مر.) زهرآلود.
ز
معین
زهم
(زُ) (اِ.) بوی بد، گند.
«
‹
43
44
45
46
47
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها