جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سمبل
(سَ بَ)(اِ.) (عا.)= سنبل: کار سرسری، سطحی.
س
معین
سمسمی
(س س) (ص نسب.) (عا.) شخص شل و سست، آن که کارها را به کندی و تأنی انجا...
س
معین
سمساری
(~.)۱ - (حامص.) دلالی، واسطه - گری.۲- (اِمر.) دکان سمسار.
س
معین
سمسار
(س) (اِ.) واسطة خرید و فروش.
س
معین
سمرت
(سُ مْ رَ)۱- (مص ل.) گندم گون بودن.۲- (اِمص.) گندم گونی.
س
معین
سمراء
(سَ) (ص.) مؤنث اسمر؛ زن گندم گون.
س
معین
سمر شدن
(سَ مَ. شُ دَ) (مص ل.) مشهور شدن.
س
معین
سمر
(سَ مَ) (اِ.) افسانه.
س
معین
سمح
(سَ مَ) (مص ل.) جوانمرد گردیدن، اهل بخشش شدن.
س
معین
سمج
(س مِ) (ص.)۱- زشت، ناپسند.۲- بی حیا، پررو، ج. سماج.
«
‹
99
100
101
102
103
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها