جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سمی
(سَ مِ یّ) (ص.)۱- عالی، بلند.۲- همنام، همتا.
س
معین
سمن
(س مَ) (اِمص.) فربهی، چاقی.
س
معین
سمک
(سَ مَ) (اِ.) ماهی.
س
معین
سمفونیک
(~.) (ص.) نظیر و معادل یا متناسب با سمفونی.
س
معین
سمچ گرفتن
(~. گِ رِ تَ) (مص ل.)= سمج گرفتن: مشغول شدن افراد سپاهی به کندن سوراخ...
س
معین
سمپوزیوم
(سَ پُ) (اِ.)۱- جمعیتی که به مباحثات دوستانة فلسفی و علمی میپردازد....
س
معین
سمپاش
(سَ) (ص فا.)۱- آن که سم را در جایی میپاشد.۲- آلتی فلزی که در آن سم م...
س
معین
سمپاتیک
(سَ) ۱- (ص.) محبت آمیز، جالب توجه.۲- (اِ.) دستگاه عصبی مرکزی که به شکل...
س
معین
سموم
(سَ) (اِ.)باد گرم مهلک. ج. سمائم.
س
معین
سمور
(سَ) (اِ.) پستانداری است گوشت خوار کوچک تر از روباه با بدنی باریک و ک...
«
‹
100
101
102
103
104
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها