جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سند
(س) (اِ.) بچهای که از سر راه بردارند، حرامزاده.
س
معین
سنگله
(سَ گُ لَ) (اِمر.) نانی که از آرد ارزن پزند.
س
معین
سنگ بسته
(~. بَ تِ) (ص مف.) = سنگ - بست:۱- محوطهای که با دیوار سنگی احاطه کر...
س
معین
سنخ
(س) (اِ.)۱- بن دندان.۲- اصل، بنیاد؛ ج. سنوخ، اسناخ.۳- در فارسی به معن...
س
معین
سنگلاخ
(سَ) (اِمر.) زمینی که در آن سنگ فراوان باشد، سنگستان.
س
معین
سنگ انداختن
(~. اَ تَ) (مص ل.) کنایه از: اشکال تراشی، مانع پیشرفت کار کسی شدن.
س
معین
سنجیدن
(سَ دَ) (مص م.)۱- وزن کردن، اندازه گرفتن.۲- ارزش چیزی را تعیین کردن.۳-...
س
معین
سنگسار
(سَ) (اِمر.) محکومی که او را تا کمر در خاک فرو میکردند و آن قدر با سن...
س
معین
سنوی
(سَ نَ) (اِ.) منسوب به سنه.
س
معین
سنجه
(سَ جَ یا جِ) (اِ.) سنگی برای وزن کردن اشیاء.
«
‹
107
108
109
110
111
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها