جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سیاه رگ
(رَ) (اِمر.) ورید.
س
معین
سیاسی
(ص نسب.) منسوب به سیاست، مربوط به سیاست، امور سیاسی.
س
معین
سیاه رو
(ص مر.) کنایه از: بی آبرو.
س
معین
سیاست فرمودن
(~. فَ دَ) (مص م.) مجازات کردن از جانب بزرگان.
س
معین
سیاه دل
(دِ) (ص مر.) بدگمان.
س
معین
سیاست راندن
(~. دَ) (مص م.) مجازات کردن، تنبیه کردن.
س
معین
سیاه چال
(اِمر.) زندان تنگ و تاریک.
س
معین
سیاه دست
(دَ) (ص مر.)۱- بخیل، خسیس.۲- پست، فرومایه.۳- شوم، نامبارک.
س
معین
سیاست
(سَ) ۱- (مص م.) حکومت کردن.۲- (اِمص.) حکومت.۳- داوری.۴- تنبیه.
س
معین
سیاه چادر
(دُ) (اِمر.) چادر سیاه، خیمههایی تیره رنگ که صحرانشینان و دامداران در...
«
‹
141
142
143
144
145
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها