جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سالک
(لَ)(اِ.) زخمی که در پوست بدن خاصه صورت پیدا میشود. گاه یک سال بهبود...
س
معین
سالج
(لِ) (اِ.) بیدمشک.
س
معین
سالوک
(ص.)۱- فقیر، درویش.۲- راهزن، دزد.
س
معین
سالب
(لِ) (اِفا.)۱ - سلب کننده.۲- رباینده.۳- برهنه کننده. ج. سلاب.
س
معین
سالوسی
(حامص.)۱ - تملق.۲- فریب، نیرنگ.
س
معین
سالانه
(نِ) (ص.)۱- آن چه که یک بار در سال صورت گیرد.۲- سالیانه.
س
معین
سالوس
(ص.)۱- ریاکار.۲- شیاد.۳- چرب - زبانی.۴- چرب زبان.
س
معین
سالاری
(حامص.)۱- مهتری، ریاست، پادشاهی.۲- پیری، سالخوردگی.
س
معین
سالو
(اِ.) جامة سفید و تنگ که از آن دستار و لباس زنانه درست میکردند.
س
معین
سالار
(ص مر.)۱- سالخورده.۲- کهن.
«
‹
15
16
17
18
19
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها