جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سدره نشین
(~. نِ) (ص فا.) کنایه از: فرشتة مقرب.
س
معین
سر به نیست
(~. بِ) (ص مر.) (عا.) نابود، معدوم.
س
معین
سدره
(س رَ یا رِ) (اِ.) یک درخت سدر.
س
معین
سر به
زیر (~. بِ) (ص مر.) کنایه از: محجوب، فروتن.
س
معین
سدر
(س دْ) (اِ.) درختی است گرمسیری و بسیار تناور. میگویند تا سه هزار سا...
س
معین
سر یکی کردن
(سَ. یِ. کَ دَ)(مص ل.) (عا.) متحد شدن.
س
معین
سر بردن
(~. بُ دَ) (مص ل.) مجازاً، تند رفتن.
س
معین
سدت
(سُ دَّ) (اِ.) درگاه، پیشگاه.
س
معین
سر کیسه کردن
(~. سَ یا سِ. کَ دَ)(مص م.) اخاذی کردن، با فریب و نیرنگ دارایی کسی را ...
س
معین
سر برداشتن
(~. بَ تَ)(مص ل.) قیام کردن، شورش کردن.
«
‹
46
47
48
49
50
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها