جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سراکونی
(سَ) (ص.) سراکون، سرنگون، واژگون.
س
معین
سربتو
(سَ. بِ) (ص مر.)۱- سربه زیر، کم - حرف.۲- متفکر.۳- حیله گر.
س
معین
سراکوفت
(سَ) (اِمص.) سرزنش، توبیخ.
س
معین
سربال
(س) (اِ.)۱- پیراهن، قمیص.۲- پوشاک، جامه ؛ ج. سرابیل.
س
معین
سرتق
(س تِ) (ص.) (عا.) پُررو، لجوج.
س
معین
سربازخانه
(~. نَ یا نِ) (اِمر.) محلی که سربازان در آن جا تعلیمات نظامی ببینند.
س
معین
سرتافتن
(~. تَ) (مص ل.) سرپیچی کردن.
س
معین
سرباز
(سَ) (ص مر.)۱- هر یک از افراد سپاه و لشکر.۲- چیزی که سرش باز باشد، سرگ...
س
معین
سرتابیدن
(~. دَ) (مص ل.) نافرمانی کردن.
س
معین
سربار
(سَ) (ص.) طفیلی، باعث زحمت.
«
‹
53
54
55
56
57
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها