جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سرجنبان
(~. جُ) (ص فا.) بزرگتر صنف یا طایفه، سردسته.
س
معین
سرخجه
(سُ خِ جِ) (اِمصغ.) بیماری ای حاد و ساری که با دانههای سرخ رنگی روی پ...
س
معین
سرجمله
(سَ. جُ لِ) ۱- (ق.) به طور کلی، جملگی.۲- (ص.) برگزیده، بهترین.
س
معین
سرخانه
(سَ نِ یا نَ) (ص مر.)۱- کمال هر چیز؛ حد نصاب.۲- آواز بلند. ؛ داماد ~د...
س
معین
سرجمع
(سَ جَ) ۱- (ق.) جمعاً، روی هم رفته.۲- (اِ.) جزو.۳- (ص.) برگزیده، نخبه....
س
معین
سرسرا
(~. سَ) (اِمر.) راهرو.
س
معین
سردوشی
(~.) (اِمر.) پاگون، پارچة باریکی روی شانة لباسهای نظامی برای نصب درجه...
س
معین
سردابه
(سَ بَ یا بِ) (اِمر.) نک سرداب.
س
معین
سرسخت
(~. سَ) (ص مر.)۱- لجوج.۲- پرطاقت.
س
معین
سردهی
(~. دِ) (ص فا.) ساقیگری.
«
‹
58
59
60
61
62
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها