جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سرجمله
(سَ. جُ لِ) ۱- (ق.) به طور کلی، جملگی.۲- (ص.) برگزیده، بهترین.
س
معین
سرخانه
(سَ نِ یا نَ) (ص مر.)۱- کمال هر چیز؛ حد نصاب.۲- آواز بلند. ؛ داماد ~د...
س
معین
سرجمع
(سَ جَ) ۱- (ق.) جمعاً، روی هم رفته.۲- (اِ.) جزو.۳- (ص.) برگزیده، نخبه....
س
معین
سرخاریدن
(سَ. دَ) (مص ل.) کنایه از: تعلل ورزیدن.
س
معین
سرجغرات
(سَ جَ) (اِمر.) سرشیر.
س
معین
سرسخت
(~. سَ) (ص مر.)۱- لجوج.۲- پرطاقت.
س
معین
سردهی
(~. دِ) (ص فا.) ساقیگری.
س
معین
سرداب
(سَ) (اِمر.) اطاقی در زیر زمین خانه برای استفاده از خنکی آن در تابستان...
س
معین
سرسبز
(~. سَ) (ص مر.)۱- تر و تازه، دارای طراوت.۲- (کن.) شاد، خوشحال.۳- (کن.)...
س
معین
سرده
(سَ دَ یا دِ)(اِ.)۱- نوع، قسم.۲- نوعی از خربزه.۳- قدحی که بدان شراب خو...
«
‹
58
59
60
61
62
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها