جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سرسلسله
(~. س س لِ) (ص مر.) بانی و مؤسس یک سلسله یا یک طایفه، رییس و پیشوا ...
س
معین
سرراهی
(~.) (ص نسب.) نوزادی که کنار راه گذارند تا کسی او را ببرد و بزرگ کند.
س
معین
سرداری
(~.) (حامص.) سالاری، مهتری.
س
معین
سرشکسته
(سَ. ش کَ تِ)(ص مف.)سرافکنده، خجل.
س
معین
سرشک
(س رِ) (اِ.) قطرة اشک.
س
معین
سرشو(ی)
(سَ) = سرشوینده:۱- (ص فا.) آن که سر دیگری را بشوید.۲- سرتراش، حجام.۳- ...
س
معین
سرشناس
(~. ش) (ص مر.) معروف.
س
معین
سرشماری
(سَ. شُ) (حامص.) شمارش افراد یک شهر یا کشور.
س
معین
سرشته
(س رِ تِ) (ص مف.)۱- آمیخته، آغشته.۲- خمیر گشته.۳- آفریده.
س
معین
سرشتن
(س رِ تَ) (مص م.)۱- آغشته کردن، مخلوط کردن.۲- خمیر کردن.۳- آفریدن.
«
‹
62
63
64
65
66
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها