جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سرسپرده
(~. س پُ دِ) (ص مف.) تسلیم شده، فرمانبردار.
س
معین
سرشکوان
(س رِ) (اِمر.) پردهای که در شب زفاف پیش عروس آویزند.
س
معین
سرشکن کردن
(~. ش کَ. کَ دَ) (مص م.) (عا.) تقسیم کردن.
س
معین
سرشکن
(~. ش کَ) (ص فا.) (عا.) تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی.
س
معین
سرشکسته
(سَ. ش کَ تِ)(ص مف.)سرافکنده، خجل.
س
معین
سرشک
(س رِ) (اِ.) قطرة اشک.
س
معین
سرشو(ی)
(سَ) = سرشوینده:۱- (ص فا.) آن که سر دیگری را بشوید.۲- سرتراش، حجام.۳- ...
س
معین
سرشناس
(~. ش) (ص مر.) معروف.
س
معین
سرشماری
(سَ. شُ) (حامص.) شمارش افراد یک شهر یا کشور.
س
معین
سرشته
(س رِ تِ) (ص مف.)۱- آمیخته، آغشته.۲- خمیر گشته.۳- آفریده.
«
‹
63
64
65
66
67
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها