جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سرواد
(سَ) (اِ.) شعر.
س
معین
سرپاش
(سَ) (ص فا. اِمر.) = سرپاشنده: گرز گران، عمود.
س
معین
سروا
(~.) (ص مر.) عمارتی که پیشگاه آن گشاده بود.
س
معین
سرپاسبان
(~.) (اِمر.) گروهبان شهربانی.
س
معین
سرو چمان
(سَ وِ چَ)(ص مر.) سرو خرامان، سرو خوش رفتار، کنایه از: معشوق خوش قد و ...
س
معین
سرپاس
(~.) (اِمر.) رییس پاسبانان، سر دستة نگهبانان.
س
معین
سرو بر کردن
(سُ رُ. بَ. کَ دَ) (مص ل.) شاخ برافراشتن، اظهار وجود کردن.
س
معین
سروی
(سُ یا سَ) (اِ.) شاخ جانوران.
س
معین
سرو
(سَ رْ) (اِ.) درختی است مخروطی شکل که در نواحی کوهستانی شمالی ایران ...
س
معین
سرون
(سُ یا سَ) (اِ.)۱- شاخ جانوران.۲- آنتن.
«
‹
69
70
71
72
73
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها