جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سرکار
(سَ) (اِمر.)۱- کلمهای که به عنوان احترام به اشخاص گویند: سرکار آقا، س...
س
معین
سرگرد
(~. گُ) (اِمر.) افسری که درجه اش بالاتر از سروان و پایین تر از سرهنگ د...
س
معین
سرکا
(س) (اِ.) تُرشی، سرکه.
س
معین
سرگرای
(~. گَ) (ص فا.)۱- بی قرار.۲- نافرمان.
س
معین
سرک کشیدن
(سَ رَ. کَ یا کِ دَ) (مص ل.) (عا.) دزدیده و پنهانی به جایی نظر انداختن...
س
معین
سری
(س رُِ) (ص نسب.) منسوب به سر؛ مخفی ؛ پوشیده.
س
معین
سرگران
(~. گِ) (ص مر.)۱- خشمگین، بی مهر.۲- متکبر.۳- ناخشنود.۴- مست.
س
معین
سرک
(سَ رَ) (اِمصغ.)۱- سر کوچک.۲- اضافه، اضافه بار.
س
معین
سرگین
(س یا سَ) (اِ.) فضلة چارپایان، پهن، تاپاله.
س
معین
سرگذشت
(سَ. گُ ذَ) (اِ.)۱- رویداد، واقعه.۲- شرح حال.
«
‹
73
74
75
76
77
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها