جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
س
معین
سق زدن
(سَ. زَ دَ) (مص م.) (عا.) خوردن.
س
معین
سفک
(سَ فْ) (مص م.) ریختن، ریختن آب یا خون.
س
معین
سق
(سَ قّ) (اِ.) (عا.) سقف دهان، کام. ؛~ کسی را با چیزی برداشتن سخت عاد...
س
معین
سفچ
(سَ) (اِ.) = سفج. سفجه. سفچه:۱- خربزة نارس.۲- شراب مثلث.
س
معین
سفیهی
(سَ) (حامص.) جهالت، نادانی، بلاهت.
س
معین
سفوف
(سَ) (اِ.)۱- آرد بیخته.۲- هر داروی کوبیده که خشک مصرف کنند.
س
معین
سفیه
(سَ) (ص.)۱- نادان.۲- احمق.۳- ابله.
س
معین
سفهاء
(سُ فَ) (اِ.) جِ سفیه.
س
معین
سلاحشوری
(~.) (حامص.) نک سلحشوری.
س
معین
سقط شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- بی فایده شدن.۲- مردن.
«
‹
87
88
89
90
91
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها