جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ش
معین
شرخ
(شَ رْ) (اِ.)۱- ریشه، اصل.۲- اول جوانی.۳- کنارة برآمدة چیزی.
ش
معین
شراست
(شَ سَ) ۱- (مص ل.) بد - خویی کردن.۲- (اِمص.) بدخویی، بدخلقی.۳- نزاع، خ...
ش
معین
شرحه
(شَ حَ یا حِ) (اِ.) پارة گوشت.
ش
معین
شراره
(شَ رَ یا رِ) (اِ.) واحد شرار، جرقه.
ش
معین
شرح
(شَ) ۱- (مص م.) آشکار کردن.۲- توضیح دادن.۳- گشودن.
ش
معین
شرارت
(شَ رَ) ۱- (مص ل.) بدی کردن.۲- (اِمص.) فتنه انگیزی.
ش
معین
شرجی
(شَ) (ص.) آب و هوای گرم و مرطوب ویژة مناطق ساحلی.
ش
معین
شرار
(~.) (مص ل.) بدی کردن.
ش
معین
شرج
(شَ رَ) (مص م.)۱- آمیختن (گوشت پخته یا خام و مانند آن).۲- بند بستن خر...
ش
معین
شراحی
(شَ) (ص نسب.) نوعی کباب که از گوشت شرحه شرحه (تکه تکه) میپختند و در ...
«
‹
32
33
34
35
36
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها