جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ش
معین
شست و شو
(ی) (شُ تُ) (اِمر.) شستن چیزی.
ش
معین
شرود
(شَ) (ص.) رمنده، رم کننده ؛ ج. شُرُد.
ش
معین
شرع
(شَ) (اِ.)۱- دین.۲- روش آیین.
ش
معین
شست
(~.) (اِ.) قلاب و تور ماهیگیری، دام، کمند.
ش
معین
شرو ور
(ش رُُ وِ) (اِمر.) (عا.) سخنان مزخرف و بیهوده.
ش
معین
شرطی
(شُ) (ص نسب. اِمر.) گروهی از برگزیدگان اعوان حاکمان و والیان ؛ ج. شرط
ش
معین
شریک
(شَ) (ص.) انباز، همدست.
ش
معین
شره
(شَ رَ) ۱- (مص ل.) حریص شدن.۲- (اِ.) حرص، آز.
ش
معین
شرینگ
(ش) ۱- (اِ.) پارچه، لباس و غیره.۲- (مص.) آب رفتن، کوچک شدن، تکیدگی، اف...
ش
معین
شرنگ
(شَ رَ) (اِ.)۱- سمُ، زهر.۲- هر چیز تلخ.۳- حنظل.
«
‹
36
37
38
39
40
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها