جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ش
معین
شرو ور
(ش رُُ وِ) (اِمر.) (عا.) سخنان مزخرف و بیهوده.
ش
معین
شرطی
(شُ) (ص نسب. اِمر.) گروهی از برگزیدگان اعوان حاکمان و والیان ؛ ج. شرط
ش
معین
شریک
(شَ) (ص.) انباز، همدست.
ش
معین
شره
(شَ رَ) ۱- (مص ل.) حریص شدن.۲- (اِ.) حرص، آز.
ش
معین
شطط
(شَ طَ) (اِمص.)۱- دوری از حق.۲- ستم، ظلم.۳- زیادت.
ش
معین
شش وپنج
(ش شُ پَ) (اِمر.)۱- اصطلاحی است در بازی نرد که یک تاس شش و یک تاس پنج...
ش
معین
شطرنج
(شَ رَ) (اِ.) = شترنگ: نوعی بازی فکری به وسیلة مهرههایی با نامهای ش...
ش
معین
شش و پنج زن
(~. زَ) (ص فا.)۱- کنایه از: قمار باز و کسی که هر چه دارد در معرض تلف ...
ش
معین
شطر
(شَ) (اِ.)۱- جزو، پاره.۲- نیمة چیزی.
ش
معین
شش و بش
(ش شُ بِ) (اِمر.) اصطلاحی دربازی نرد که یک طاس پنج خال و دیگری شش خال...
«
‹
37
38
39
40
41
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها